قطعنامه 598 شوراي امنيت نتيجه تحولات عظيم در صحنه داخلي ايران و سياست بينالمللي و نيز حوادث و رويدادهاي جبهههاي نبرد بود. پيشرفتهاي نظامي عمدهاي كه در رشته عملياتهاي والفجر، خيبر، قدس، ظفر، كربلا و نصر به دست آمد و تلفات و خسارات سنگيني كه به نيروهاي دشمن وارد شد و تصرف بخشي از اراضي در داخل عراق بخصوص نزديك شدن ايران به بصره وضعيت بغرنجي براي عراق و حاميان جهانياش به وجود آورد.
به گزارش حوزه دفاعی امنیتی باشگاه خبرنگاران ، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اگرچه در ابتدا با نویدهای ناپایدار پیروزی برای صدام جنایتکار همراه بود ولی این روند از سال 61 روند معکوسی پیدا کرد . ارتش عراق پس از عمليات خيبر 1362 در يك روند صعودي، پذيراي شكست شد و سرانجام، در عمليات والفجر 8 در عين ناباوري فاو را از دست داد. اما شكست نظامي در جبهه شلمچه طي عمليات كربلاي 5 با هيچ يك از شكست هاي عراق قابل مقايسه نيست، زيرا اين شكست، آن هم در سال هفتم جنگ و در حساس ترين منطقه نبرد، آينده حكومت عراق را در تاريكي فرو برد .
اگرچه قطعنامه 598 انتظار کامل جمهوری اسلامی ایران را برآورده نکرده است، لکن در مقایسه با قطعنامههای قبلی سازمان ملل متحد از ویژگیهای خاصی برخوردار است. مخصوصا بند 6 قطعنامه که در باب تعیین آغازگر جنگ است، با توجه به نیت های جانبدارانه ی شواری امنیت در جنگ – مبنی بر عدم رسیدگی به تجاوز عراق و تعیین وی به عنوان عامل شروع جنگ و ایراد خسارات جانی و مالی- برای جمهوری اسلامی ایران پیروزی بزرگی به حساب می آید؛ زیرا در سایه مقاومت رزمندگان و حرکت دیپلماسی فعال توانسته است شورای امنیت را متقاعد کند که صلح بدون تعیین متجاوز برخلاف عدالت و امنیت و در واقع عین ظلم است .
متن قطعنامه 598
قطعنامه 598 دارای یک مقدمه و 10 بند است که در جلسه 2570 شورای امنیت به اتفاق آرا به تصویب رسید. بندهای قطعنامه بر اساس مواد 39 و 40 منشور سازمان ملل متحد به شرح زیر است:
1- شورا مطالبه میکند که به عنوان اولین قدم به سوی یک حل و فصل از طریق مذاکره، ایران و عراق به یک آتش بس فوری اقدام فوری اقدام کنند و تمام عملیات نظامی را در زمین، دریا و هوا متوقف کنند و همچنین تمام نیروها را بیدرنگ تا سر حداث شناخته شده بین المللی بازگردانند.
2-از دبیر کل درخواست میشود که گروهی از ناظران سازمان ملل متحد را برای تائید، تحکیم، نظارت بر آتش بس و عقب نشینی به مرزها اعزام کند. به علاوه از دبیر کل درخواست میشود که ترتیبات ضروری را برای مشاوره با طرفین انجام دهد و گزارش آن را به شورای امنیت تسلیم کند.
3- شورا اصرار دارد که پس از توقف مخاصمات فعال بلادرنگ اسرای جنگی را بر اساس کنوانسیون سوم ژنو در 12 اوت 1949، آزاد کند و عودت داده شوند.
4- از ایران و عراق دعوت میشود که با دبیر کل در خصوص به اجرا در آوردن این قطعنامه و در کوششهای میانجیگرانه برای کسب یک حل و فصل جامع، عادلانه، شرافتمندانه مورد قبول طرفین در مورد تمام موضوعات مهم، بر اساس اصول مندرج در منشور ملل متحد همکاری کنند.
5- از تمامی دولتهای دیگر دعوت میشود که حداکثر خویشتنداری را به عمل آورند و از هر اقدامی که ممکن است به تصاعد و گسترش بیشتر مخاصمه منجر شود، احتراز جویند و بدین گونه به اجرا در آوردن قطعنامه حاضر را تسهیل کنند.
6- از دبیر کل درخواست میشود که ضمن مشورت با ایران و عراق مساله تفویض کار تحقیق در باب مسئولیت مخاصمه به هیاتی بیطرف را بررسی کند و در حداقل مدت ممکن به شورا گزارش دهد.
7- عظمت خسارات وارده در خلال مخاصمه و نیاز به کوشش در جهت نوسازی، با امدادهای بینالمللی در خور زمانی که مخاصمه خاتمه پذیرد، تصدیق میشود و در همین خصوص از دبیر کل در خواست میشود که هیاتی از کارشناسان را برای پژوهش در باب مساله نوسازی تعیین کند و به شورای امنیت گزارش دهد.
8- به علاوه از دبیر کل درخواست میشود که با مشورت با ایران و عراق و سایر کشورهای منطقه، طرق افزایش امنیت و ثبات را مورد مداقه قرار دهد.
9- از دبیر کل در خواست میشود که شورای امنیت را در مورد به اجرا در آوردن این قطعنامه، به طور مداوم مطلع کند.
10- شورای امینت تصمیم دارد که برای در نظر گرفتن اقدامات بیشتر و تضمین اجرای این قطعنامه در صورت ضرورت جلساتی تشکسل دهد.
گروهی هدف شورای امنیت را در صدور قطعنامه 598 در موارد زیر خلاصه میکنند:
الف) اعاده حیثیت سازمان ملل متحد در درجه اول به عنوان نهاد حافظ صلح بینالمللی؛ زیرا شورای امنیت با صدور قطعنامههای بیحاصل عدم توانایی خود را در اذهان جهانی تقویت می کرد، لذا در وهله نخست به منظور نمایش قدرت و نشان دادن توانایی و صلاحیت خود در حل مناقشات بینالمللی، حاضر شد تسلیم خواست به حق جمهوری اسلامی ایران شود و امتیاز شناسایی آغازگر جنگ را به او بدهد.
ب) جلوگیری از سقوط صدام؛ حامیان صدام به خوبی دریافتند که ایران با تصمیمات تهاجمی خود در جنگ،ممکن است رژیم صدام را به سقوط بکشاند،لذا به این نتیجه رسیدند که ایجاد حرکت سیاسی تازه در منطقه ضروری است تا نقش عملیات رزمندگان ایران را در ایجاد تحولات سیاسی منطقه بیاثر کند.
ج) تقویت روحیه حامیان رژیم عراق به منظور جلب حمایت بیشتر آنها نسبت به صدام و تشدید روند کمکهای تسلیحاتی و سیاسی آنها و حفظ وجهه منطقهای جنگ ایران و عراق، سلب امکان دفاع مشروع از ایران.
شورای امنیت براساس بند 6 قطعنامه 598 اصل دفاع مشروع را از جمهوری اسلامی ایران سلب کرد. زیرا بر اساس ماده 51 منشور سازمان ملل، کشور مورد تجاوز حق دفاع مشروع را از خود دارد تا زمانی که شورای امنیت تدابیر لازم اجرائی را اتخاذ کند.
وزیر امور خارجه وقت، علی اکبر ولایتی در این مورد تصریح داشت: «که ما دلیلی نمیبینیم قطعنامهای را برای تحمیل عقاید، که ناعادلانه و غیرمنصفانه است، بپذیریم.» او صریحا گفت:« قطعنامه شورای امنیت مورد قبول ما نیست.»
قطعنامه 598 علل و ريشه ها
ارتش عراق پس از عمليات خيبر 1362 در يك روند صعودي، پذيراي شكست شد و سرانجام، در عمليات والفجر 8 در عين ناباوري فاو را از دست داد. اما شكست نظامي در جبهه شلمچه طي عمليات كربلاي 5 با هيچ يك از شكست هاي عراق قابل مقايسه نيست، زيرا اين شكست، آن هم در سال هفتم جنگ و در حساس ترين منطقه نبرد، آينده حكومت عراق را در تاريكي فرو برد. به همين دليل پس از عمليات كربلاي 5 امريكا منافع حياتي خود را در خليج فارس با خطر جدي مواجه ديد و از طريق شوراي امنيت سازمان ملل و هماهنگي با اتحاد شوروي در صدد برآمد تا به جنگ ايران و عراق پايان دهد. تصويب قطعنامه 598 در نشست شوراي امنيت ملل متحد، محصول چنين شرايطي بود. از اين رو در سال 1366 شاهد ورود رسمي نظام بين الملل در جنگ هستيم. اما از عملكرد امريكا در طي اين مدت مي توان استنباط كرد، كه او به دنبال شكست نظامي ايران نبود، زيرا به طور مسلم اين امر، ضمن تغيير توازن معادلات درمنطقه، در ارتباط با روس ها، انقلاب اسلامي را به زخمي ناعلاج براي منافع غرب تبديل مي كرد. لذا براي امريكايي ها شكستن روحيه انقلابي در ايران اصل بوده است، نه شكستن توان فيزيكي كه به سرعت قابل ترميم است.
قطعنامه 598 در خدمت صلح يا تعديل ايران؟
تبليغات گسترده جهاني پيرامون قطعنامه 598، جهت تحت فشار قرار دادن ايران، با برخوردهاي سياسي در برخي مقاطع جهت معكوس مي يافت و عراق را مجبور به واكنش مي كرد. ايران با اعزام هياتي، تحت عنوان گروه كار به نيويورك در خصوص مذاكرات فني و كارشناسي، پيرامون طرح اجرايي دبير كل، تلويحاً موافقت خود را با آن اعلام كرد. در شرايطي كه عراق قبل از به وقوع پيوستن تغييرات در جبهه هاي نبرد، صريحاً طرح اجرايي دبير كل را رد كرده بود. اظهار نظرهاي محافل غربي درباره تلاش هاي سياسي در چهارچوب قطعنامه 598 دقيقا بيانگر اين امر بود كه امريكا از اين قطعنامه به عنوان سكويي جهت نيل به اهداف خود يعني واداشتن ايران به تعديل مواضعش بهره برداري مي كرد. در اين رابطه يك كارشناس مركز مطالعات استراتژيك در امريكا چنين گفته بود: ديپلماسي ايران در قالب طرح اجرايي دبير كل مي بايد به عنوان پايه مناسبي در مذاكرات مربوط به پايان جنگ قرار بگيرد و امريكا بايد ضمن يافتن راهي براي نزديكي به ايران، حق ايران به عنوان قرباني تجاوز را بپذيرد.
بنابراين امريكا به رسميت شناختن حق ايران به عنوان قرباني تجاوز را صرفاً بهايي در قبال نزديك شدن ايران به آن كشور مي ديد و موضع ايران در قبال قطعنامه 598 هرگز مطلوب غرب نبود، بلكه امريكا صرفا آن را گامي مثبت در جهت كشاندن ايران به محدوده اي كه مرحله به مرحله به تعديل مواضع خود شود، ارزيابي مي كرد. براي رسيدن به اين اهداف ژوزف سيسكو يكي از معاونين پيشين وزارت خارجه امريكا بروز دگرگوني در سياست ايران را شرط اساسي بهبود اوضاع درمنطقه خواند؛ اما براي تحقق اين دگرگوني، فشارهاي سياسي بين المللي را تجويز كرد. اتفاقا مشكل امريكا در برخورد با ايران نيز در همين نكته نهفته است كه در آن برهه، به دليل وجود پيچيدگي ديپلماسي جمهوري اسلامي، واشنگتن در عمل دچار سردرگمي مي شد. بطوري كه از يك سو امريكا رهبري فقيد انقلاب اسلامي ايران را در برابر فشارها انعطاف ناپذير مي ديد و از سوي ديگر برخي مانورهاي ديپلماسي ايران را زمينه اي براي كشاندن تهران به سمت كنترل جمهوري اسلامي و در واقع دگرگوني مورد نظر مي پنداشت.
تاثير پذيرش قطعنامه از سوي ايران بر موقعيت داخلي عراق
با پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران، عراق انگيزه هاي قابل ملاحظه اي براي تدوام جنگ، تا دستيابي به امتيازهاي مورد نيازش داشت خاتمه جنگ، در آن شرايط، موقعيت صدام را در داخل عراق، به شدت متزلزل مي ساخت، زيرا پايان جنگي كه او آغازگر آن بود. اينك مي توانست به دليل گسترش اعتراضات، حتي در داخل حزب بعث و ارتش عراق، به سرنگوني او منجر شود، چون سياست هاي صدام، در تهاجم به ايران جز گسترش خشونت و افزايش بدهي هاي سرسام آور جهاني براي عراق، ثمره ديگري نداشته و حتي خواسته هاي ابتدايي حزب بعث را برآورده نكرده بود . از سوي ديگر، با تحقق آتش بس رقابت بين شوروي و امريكا به منظور متزلزل شدن گسترش نفوذشان در عراق شدت يافته بود. ضمن آنكه صدام با احساس متزلزل شدن موقعيت داخلي اش، امكان نقش آفريني براي نامه هاي امريكا نسبت به آينده عراق را از دست مي داد. زيرا آنچه تا آن هنگام سبب حفظ صدام در حاكميت شده بود به نحوه اداره تشكيلات كشور توسط وي نسبت به ساير افراد، باز مي گشت كه به عنوان آلتر ناتيو مطرح مي شدند. آنچه مسلم است با روشن شدن هر چه بيشتر نتيجه عملكرد منفي صدام، قدرت او دچار خدشه شده و لذا غرب تا يك مدتي حاضر است كسي را در كنار خود تحمل كند كه چهره جنايتكارانه جنگي او برهمه جهانيان روشن شده است.
با چنين دورنمايي از آينده صلح، به ويژه آنكه صدام ابتكار عمل را در دست غرب مي ديد ياري جستن وي از شرق، براي نيل به موقعيت بهتر به خصوص در زمان برقراري جنگ، قابل درك بود. در آن شرايط صدام مي كوشيد تا با حذف عناصر كليدي از صحنه سياسي حاكميت بغداد، امكان تغيير در حاكميت عراق را به حداقل برساند.
وي در طي اين مدت عناصري را حذف كرد كه كمترين اطلاعي از مواضع سياسي آنها مانند عبدالرشيد كه گفته مي شد يك عنصر شرقي است نداشت. نمونه عيني اختلافات درون ارتش عراق را در برخورد عدي صدام به عنوان كودتاي عليه او كه در پرده اي از ابهام باقي مانده به خوبي مي توان جستجو كرد.
رد قطعنامه هاي شوراي امنيت توسط جمهوري اسلامي ايران
به دليل يكطرفه بودن اكثر مفاد اين قطعنامه ها، ناتواني شوراي امنيت سازمان ملل را در حل مشكل جنگ ايران و عراق بيش از پيش به نمايش گذاشت. اين مساله موجب شد تا شوراي امنيت در مواجهه با آخرين موضع ايران در قبال قطعنامه 588 به اين نتيجه برسد كه تا زمان ملحوظ نمودن برخي نظرات ايران، از صدور هرگونه قطعنامه ديگري خودداري ورزد. اين نتيجه در كنار دو مساله اساسي ديگر باعث شد تا شوراي امنيت اقدام به تصويب قطعنامه اي نمايد كه در آن تا حدودي نظرات ايران، بويژه در زمينه تعيين متجاوز، منعكس شده باشد.
اين دو مساله به ترتيب عبارت بودند از :
1- پيروزيهاي بزرگ و استراتژيك ايران در جبهه هاي جنگ بويژه در دو عمليات والفجر 8 و كربلاي 5؛
2- به توافق رسيدن آمريكا و شوروي در مورد حل چند منازعه منطقه اي از جمله جنگ ايران و عراق؛
با در نظر داشتن مسائل فوق، دبيركل سازمان ملل نسبت به مؤثر افتادن قطعنامه هاي 582 و 588 اظهار بدبيني كرد و پس از توضيحات خود با ذكر افزايش حملات به كشتيهاي تجاري و نفتي در خليج فارس ، از گسترش بيش از حد جنگ و تهديد صلح جهاني اظهار نگراني كرد . پس از اين گزارش دبير كل مشورت هاي خود با اعضاي دائم شوراي امنيت، بيانيه اي را بعنوان رئيس شورا در تاريخ 1/1-/65 منتشر كرد كه توسط نماينده آمريكا قرائت گرديد. پس از بيانيه مذكور دبيركل مجدداً از اعضاي شوراي امنيت درخواست كرد تا مساعي خود را جهت يافتن راه حلي اساسي براي پايان يافتن جنگ به كار گيرند. شوراي امنيت نيز پس از استماع نظرات دبيركل آمادگي خود را براي يافتن راه حلي جديد براي پايان دادن به جنگ اعلام كرد و از اسفندماه سال 65 (همزمان با موفقيت هاي ايران در عمليات كربلاي 5) گروه كار ويژه اي مركب از اعضاي دائم شوراي امنيت (آمريكا، شوروي، چين، فرانسه و انگليس) به منظور بحث و تبادل نظر پيرامون بررسي راههاي پايان جنگ ايران و عراق تشكيل شد. نتيجه كار اين گروه كه جلسات كار خود را به صورت محرمانه برگزار مي كردند تحت عنوان قطعنامه 598 منتشر شد و در تاريخ 29/4/1366 (20 ژوئيه 1987) به اتفاق آراء به تصويب شوراي امنيت رسيد.
عوامل مؤثر در تصويب قطعنامه 598
به طور اعم عوامل بسياري در تصميم گيري شوراي امنيت جهت تصويب قطعنامه 598 موثر بود، ورود سلاح هاي مخرب در جنگ، تهديد امنيت كشورهاي منطقه، گسترش جنگ به منطقه خليج فارس و از جمله اين عوامل هستند اما آنچه باعث شد تا شوراي امنيت به ويژه اعضاي دائم آن به يك نتيجه قطعي در مورد جنگ ايران و عراق دست يابند، ناشي از سه مساله زير بود كه به اختصار مورد بحث قرار مي گيرند.
1- برخورد منفي ايران با قطعنامه هاي صادره از موضع قدرت نظامي:
جمهوري اسلامي ايران به دليل جو حاكم بر شوراي امنيت كه بشدت متاثر از سياست هاي دو ابرقدرت شرق و غرب بود و نيز به دليل ماهيت قطعنامه هاي صادره از سوي اين شورا، هيچگاه قطعنامه هاي صادر شده را مورد تائيد قرار نداد و ضمن رد مستدل آنها خواستار برخورد عادلانه شورا با موضوع جنگ شد. مواردي همچون عدم استفاده از لفظ منازعه يا جنگ در قطعنامه ها و يا عدم گنجاندن ماده اي جهت شناسايي آغازگر جنگ و دلائلي بود كه ايران جهت رد قطعنامه ها به آنها استناد مي كرد. علاوه بر اين، ايران با ادامة عمليات نظامي در جبهه هاي جنگ مصر بود تا حقوق تضييع شده خود را بدون اتكاء به قدرت هاي بزرگ، بدست آورد. اين مساله در كنار عدم تاثيرپذيري ايران از سياست هاي دو ابرقدرت باعث مي شد تا ايران مستقل از جو حاكم بر روابط بين الملل حركت كند كه تحمل اين مساله براي قدرت هاي بزرگ دشوار بود. در چنين شرايطي بيم آن مي رفت تا ايران با تحركات نظامي، سياست هاي خود را جهت پايان مخاصمه به كشور عراق تحميل كند.
2-پيروزي هاي بزرگ ايران در جبهه هاي جنگ
جمهوري اسلامي ايران با مشاهدة بي توجهي سازمان ملل و شوراي امنيت نسبت به ماهيت جنگ ايران و عراق و تحولات جاري آن تحركات خود را در جبهه هاي جنگ افزايش داد و تا حصول نتيجة نهائي به عمليات در مناطق حساس و استراتژيك ادامه داد. در ميان تحركات انجام شده در جبهه هاي جنگ دو عمليات والفجر 8 و كربلاي 5 كه هر دو نيز با موفقيت كامل قرين بود از اهميتي ويژه و اساسي برخوردار بودند. تصرف منطقه فاو، عملاً ارتباط عراق با خليج فارس را قطع كرد و ايران را در كنار كشور كويت كه يكي از اصلي ترين حاميان اقتصادي عراق در جنگ بود قرار داد. تصرف منطقه شلمچه نيز، ايران را به شهر استراتژيك بصره كه براي عراق اهميتي حياتي داشت، نزديكتر كرد. اين دو عمليات سبب شده بودند تا موازنه جنگ به نفع ايران تغيير يابد و اميدواري قدرت هاي بزرگ و كشورهاي منطقه نسبت به مقاومت عراق بشدت كاهش يابد. در نتيجه در شرايطي كه احتمال موفقيت هاي ايران رو به افزايش و مقاومت عراق رو به كاهش گذارده بود، پايان جنگ بدون طرف پيروز مي توانست، تامين كننده حداقل خواسته هاي دو ابرقدرت از پايان جنگ ايران و عراق باشد.
3-توافق آمريكا و شوروي در مورد پايان مخاصمات منطقه اي
بررسي مواضع آمريكا و شوروي در طول دوران جنگ نشان مي دهد كه اين دو كشور براساس منافع و مصالح سياسي خود در مقاطع مختلف جنگ، عكس العمل هاي متفاوتي از خود نشان داده اند. اين مساله در مورد شوروي از قطعيت بيشتر برخوردار است. با روي كار آمدن گورباچف در شوروي و سياستهاي وي مبني بر نزديكي بيشتر به غرب و كاهش تشنجات في مابين دو ابرقدرت كه گام اول آن در كاهش اختلافات منطقه اي ظهور مي يافت، رسيدن به توافق در نحوه پايان جنگ، مساله اي دور از انتظار نبود و به نظر مي رسيد در سه اجلاس مهم و اساسي ريكياويك، واشنگتن و بالاخره مسكو، سران دو كشور، در مورد حل چندين منازعه منطقه اي از جمله جنگ ايران و مسكو، سران دو كشور، در مورد حل چندين منازعه منطقه اي از جمله جنگ ايران و عراق و مساله افغانستان به توافق رسيده باشند.
شوروي از پيروزي هاي ايران در جنگ كه منافع اين كشور را در عراق دچار مخاطره مي كرد و نيز تاثير گذاري ايران بر تحولات افغانستان و جدي شدن جريان اسلامي در جمهوري هاي مسلمان نشين خود احساس خطر كرده و در تلاش برآمد با دست يابي به توافق با آمريكا (در مقطع تصويب قطعنامه 598)، مسير سياست تشنج زدايي و بازسازي اقتصادي و اجتماعي خود را با پايان جنگ ايران و عراق دچار مخاطره مي شده. منابع حياتي و حساس امريكا و غرب در منطقه خليج فارس، ايجاب مي كرد كه آمريكا از تبديل شدن ايران و عراق به يك قدرت منطقه اي جلوگيري نمايد. از نظر آمريكا پيروزي هر يك از طرفين درگير در جنگ تهديدي اساسي براي منابع نفتي خليج فارس و اسرائيل محسوب مي شد، اين تهديد در صورت عملي شدن مي توانست، عواقب خطرناكي براي ترتيبات امنيتي مورد نظر آمريكا در منطقه داشته باشد. با اين وضعيت جنگ بايد به نحوي خاتمه مي يافت كه هيچ يك از طرفين درگير پيروز از ميدان خارج نشوند.
مواضع ايران در قبال پذيرش قطعنامه 598
در مجموع به نظر مي رسد سه عامل اصلي فوق در تصويب قطعنامه 598 نقش بيشتري نسبت به ساير عوامل ايفا مي كردند. بدين ترتيب شوراي امنيت پس از تصويب قطعنامه هاي بيهوده و بدون اثر، به اين نتيجه رسيد كه براي پايان جنگ بايد حداقل هاي مورد نظر ايران را نيز در نظر بگيرد تا از اين طريق امكان تامين برخي نظرات ايران فراهم شود.
بدين منظور كوشش هاي فراواني از سوي دبيركل جهت جلب نظرات مسولان سياست خارجي ايران بعمل آمد يكي از اين اقدامات، برگزاري كنفرانسي با موضوع جنگ ايران و عراق در بنياد فورد بود. در اين كنفرانس دبيركل سازمان ملل، نمايندگان اعضاي دائم شوراي امنيت، رئيس موسسه فورد و عده اي از صاحب نظران و تحليل گران مسائل خاورميانه شركت داشتند. در زمينه مباحث اين كنفرانس آقاي رجائي خراساني نمايندة سابق ايران در سازمان ملل چنين اظهار مي دارد:
«با وجود حق گوئي هاي كنفرانس و متجاوز شناختن صدام ، نتيجه گيري اين نبود كه بايد صدام را محكوم كرد و حق را به ايران داد، بلكه چنين استدلال مي كردند كه مادام كه بخشي از حقايق را به نفع جمهوري اسلامي ايران مطرح نكنيم و يك مقدار از خواسته هاي مشروع اين كشور را به رسميت نشناسيم، نخواهيم توانست يك راه حل سياسي براي صدام پيدا كنيم. آنان به اين نتيجه رسيدند كه بازي سياسي جديدشان بايد روي تامين نظرات ايران باشد.»
در چنين شرايطي خواسته هاي ايران در بند ششم قطعنامه 598، بصورتي بسيار كم رنگ گنجانده شد. اما اين قطعنامه نيز همچون ساير قطعنامه هاي شوراي امنيت، نمي توانست متضمن پايان عادلانة جنگ ايران و عراق باشد. با اين وجود، عليرغم نقاط ضعف بسيار اين قطعنامه، نكات مثبتي نيز در آن ديده مي شد كه حكايت از پذيرش برخي واقعيتها توسط شوراي امنيت سازمان ملل داشت. برخي نكات مثبت قطعنامه 598 با در نظر داشتن اين نكته كه شوراي امنيت بطور كامل در اختيار قدرتهاي بزرگ است و هيچ موضوعي بدون راي و نظر آنان مورد تصويب قرار نمي گيرد ، شامل موارد زير است:
1-عنوان اين قطعنامه برخلاف ساير قطعنامه هاي تصويبي كه «وضعيت ايران و عراق» در آن ذكر مي شد، منازعة بين ايران و عراق است . شوراي امنيت قبل از قطعنامه 598 حاضر به بكار گيري لفظ منازعه يا جنگ نبود و اين به خودي، خود امري مثبت تلقي مي شود.
2-اين قطعنامه در مقايسه با قطعنامه هاي قبلي سازمان ملل حالت آمريت بيشتري داشته و همچون قطعنامه هاي قبلي به توصيه بسنده نكرده است بلكه از قاطعيت بيشتري برخوردار است.
3-جهت تصويب قطعنامه چانه زني هاي بسياري صورت گرفته است تا بلكه قطعنامه اي مورد نظر شوراي امنيت، ايران و عراق به تصويب برسد.
4-قطعنامه 598 طولاني ترين و مفصل ترين قطعنامة شوراي امنيت دربارة جنگ ايران و عراق است.
5-قطعنامه 598 با توجه به زمان تصويب آن، تحت تاثير پيروزيهاي چشمگير ايران در جنگ بويژه تصرف جزيره فاو و منطقه شلمچه در شرق بصره قرار دارد. به همين خاطر مجبور به پذيرش برخي واقعيت ها شده است.
6-بررسي محتواي قطعنامه و راههاي اجرائي آن نشان مي دهد كه شوراي امنيت براي اولين بار بصورتي جدي به جنگ ايران و عراق نگريسته است.
7-در قسمت مقدماتي دربند سوم، لفظ آغاز و ادامه منازعه به ميزان قابل توجهي بيانگر پذيرش اين واقعيت از سوي شوراي امنيت است كه بايد به آغازگر جنگ توجه نمود. اگرچه لفظ ادامه جنگ تا حدودي منطق حاكم بر اين جمله را با ابهام و ترديد مواجه مي سازد.
8-در قسمت مقدماتي در پارگراف چهارم، بيان اظهار تاسف از نقض قوانين انسان دوستانه بين المللي و اشاره به بمباران مراكز صرفاً مسكوني غير نظامي و حملات به كشتيراني بي طرف يا هواپيماهاي كشوري و كاربرد سلاحهاي شيميائي ، تماماً به سود ايران قيد شده است.
9-در قسمت مقدماتي، پاراگراف هفتم، بيان جمله «حصول به راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه» تماماً مورد نظر ايران بوده و تكرار آن در بند چهارم اجرايي نشانگر دقت شورا در مورد نظرات ايران براي پايان جنگ است.
10-اشارة پاراگراف نهم قسمت مقدماتي به اين كه «در منازعه ما بين ايران و عراق نقض صلح حادث شده است» از يك نظر قابل توجه است و آن اين كه شورا بايد ناقض صلح را با توجه به اين تاكيد تشخيص دهد.
11-بند پنجم قطعنامه مي تواند تفسيري بر عدم حضور و مداخله قدرتهاي بزرگ در خليج فارس باشد. در اين بند از تمامي كشورها خواسته شده است تا از هرگونه اقدامي كه مي تواند منجر به تشديد و گسترش بيشتر منازعه گردد، احتراز كنند. بدين ترتيب ايران مي تواند مدعي اين نكته باشد كه حضور ابرقدرتهاي بزرگ در خليج فارس عملاً باعث گسترش منازعه شده است و پيشرفتي در اجراي قطعنامه 598 حاصل نشده است.
12-بند ششم قطعنامه كه مصمم است مسؤوليت منازعه را مشخص كند، به طور كامل تامين كنندة يكي از خواسته هاي ايران از دبير كل است.
13-بند هفتم قطعنامه بيانگر اين نكته است كه شوراي امنيت موضوع بازسازي دو كشور را مورد توجه قرار داده است. اين بند در كنار بند ششم كه تعيين متجاوز را مورد توجه قرار مي دهد، مي تواند متضمن پرداخت غرامت جنگي از سوي كشور متجاوز باشد.
14-بند هشتم قطعنامه كه ترتيبات امنيتي منطقه را با نظر كشورهاي آن مورد توجه قرار مي دهد. تماماً مورد نظر جمهوري اسلامي ايران است. ايران اعلام كرده بود كه امنيت منطقه با همكاري كشورهاي آن حفظ خواهد شد و در صورت دخالت كشورهاي خارجي اين امنيت متزلزل خواهد بود.
عليرغم وجود نكات مثبت فوق، بسياري موارد منفي در قطعنامه وجود داشت كه هر يك به تنهائي مي توانست عاملي براي عدم پذيرش قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي ايران باشد. به همين خاطر نيز وزارت امور خارجه ايران روز بعد از ارسال نامه دبيركل كه همراه آن قطعنامه 598 براي هر دو كشور فرستاده شده بود بيانيه اي در خصوص آن صادر كرد و آن را غير عادلانه اعلام نمود. در اين بيانيه ضمن اشاره به تناقضات موجود در قطعنامه و نيز نقض بند پنجم اجرايي آن بوسيله حضور آمريكا در منطقه خليج فارس آمده است:
در پايان هفتمين سالي كه از شروع تجاوز وسيع و همه جانبة عراق به جمهوري اسلامي ايران مي گذرد، شوراي امنيت سازمان ملل بار ديگر با تصويب قطعنامه اي غير عادلانه از ايفاي مهمترين وظيفه خود در حفظ صلح و امنيت بين المللي عدول نمود.
پس از اين بيانيه، جمهوري اسلامي ايران در بيست و دوم مرداد ماه سال شصت و شش پاسخ نهائي خود را پيرامون قطعنامه 598 همراه با نامة وزير خارجه ايران براي دبيركل ارسال نمود. در نامه وزير خارجه قيد شده بود كه تصويب قطعنامه به تحريك آمريكا صورت گرفته است.
همچنين در متن پيوستي نامه، برخي مواضع جمهوري اسلامي در قبال قطعنامه چنين عنوان شده است :
ـ هدف از قطعنامه انحراف افكار عمومي توسط آمريكاست.
ـ قطعنامه بدون مشورت و نظر ايران تدوين شده است.
ـ نظرات صريح ايران در آن لحاظ نشده است.
ـ جنگي كه در 31/6/59 (22 سپتامبر 1980) آغاز شده است، چرا هم اكنون تهديدي براي صلح و امنيت جهاني تلقي مي شود؟!
ـ قطعنامه از متجاوز حمايت كرده است.
ـ شورا از حالت بي طرفي خارج شده است.
ـ آمريكا اولين ناقض قطعنامه 598 است.
ـ اين قطعنامه گام اول در تصويب قطعنامه ديگري عليه جمهوري اسلامي ايران است.
اين موارد در كنار برخي پاسخهاي ديگري كه در متن پيوستي نامة وزير خارجه ملاحظه مي شد، موضع صريح ايران نسبت به قطعنامه 598 بود. موضعي كه در بند آخر آن، قطعنامه 598 نه به طور كامل مورد قبول قرار گرفته و نه كاملاً رد شده بود. بر همين اساس حجت الاسلام و المسلمين هاشمي رفسنجاني طي سخناني موضع ايران را چنين عنوان كرد:
پيش از اين به علت جهت گيري هاي ناعادلانه قطعنامه هاي شوراي امنيت، ما اين قطعنامه ها را نمي پذيرفتيم. اما در اين قطعنامه نكات مثبتي ديديم كه حاضر شديم پيرامون آن مذاكره كنيم. جمهوري اسلامي ايران قطعنامه 598 را به طور كلي رد نكرده است. چون در آن جاي بحث مي بيند.
اين موضع گيري كه همچنان راه پايان جنگ را از طريق سياسي مسكوت مي گذاشت تنها به پشتوانة برتريهاي نظامي در جبهه ها صورتي مي گرفت. ايران در اين زمان با پيروزيهاي چشمگير نظامي در فاو و شلمچه در موضع برتري به لحاظ نظامي قرار داشت و مسؤلان سياسي ايران قصد داشتند تا از اين موضع برتر، حداكثر استفاده را جهت اخذ امتيازات سياسي بنمايند. اما اين فرصت به دلايل گوناگون نمي توانست چندان طولاني باشد.
با روند تحولات نظامي و اعمال فشارهاي گستردة بين المللي به ايران و نيز حضور گسترده آمريكا در خليج فارس ايران به تلاش هاي دبير كل كه سعي مي كرد عناصر جديدي را از نظر اجرائي به قطعنامه بيفزايد، پاسخ مثبت داد. يكي از اين موارد كه مورد استقبال ايران قرار گرفت و از سوي ايران نيز پيگيري مي شد، آغاز كار هيات تعيين متجاوز همزمان با روند پذيرش آتش بس بود. به هر حال پذيرش طرح اجرائي دبيركل از سوي ايران، موجب تعجب محافل سياسي و بين المللي دنيا شد. اما ايران با تصميم خود مبني بر پذيرش طرح اجرايي دبيركل در اواخر سال 66 نشان داد كه راه حلها سياسي را براي پايان جنگ همچنان مد نظر دارد. به همين دليل در تاريخ 26/4/1367 (17 ژوئيه 1988) با افزايش فشارهاي نظامي به ايران بويژه مورد هدف قرار گرفتن هواپيماي مسافربري كشورمان توسط ناوچه هاي آمريكا در خليج فارس كه حاكي از آغاز يك مرحله جديدي در جنگ بود، ايران قطعنامه 598 را پذيرفت و امام خميني(ره) با بيان جملات زير چنين عنوان داشت:
« قبول قطعنامه از طرف جمهوري اسلامي ايران به معني حل مساله جنگ نيست. با اعلام اين تصميم، حربة تبليغات جهانخواران عليه ما كند شده است البته ما رسماً اعلام مي كنيم كه هدف ما تاكتيك جديد در ادامه جنگ نيست قبول اين مساله براي من از زهر كشنده تر است. ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود بدانيد كه پيروزي از آن شماست.»
عقيل توحيديان
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط عمار
آخرین مطالب